من هم بازی...
1- از اولين سالي كه رفتم مدرسه، يعني اول دبستان، همه بهم ميگفتند آب زير كاهم. يادم نيست اولين بار چه كسي اينو دربارهام گفت ولي كم كم حساب افرادي كه به من ميگفتند شخصيت آب زير كاهي دارم از دستم در رفت. توي راهنمايي، توي دبيرستان و حتي توي دانشگاه، همكلاسيهام، معلمهام، ناظمها و ... چندين و چندين بار لفظ آب زير كاه رو براي من به كار ميبردند! ميگفتند ظاهر بسيار آرومي دارم ولي وقتي با من مدتي نشست و برخاست ميكردند بدون استثنا همه ميگفتند اصلا از روي ظاهرم نميشه درونم رو شناخت!
2- 18 سالگي مامان شدم و الآن 24 ساله هستم. از فاصله سنيام بين خودم و ريحانه خيلي راضي هستم. گاهي به سرم ميزنه كه منطقها و رفتارهاي مادرانه و عاقلانه رو كنار بگذارم و كارهايي رو بكنم كه دلم ميخواد و خوشم مياد و عشقم ميكشه! كارهايي كه از يه مامان بعيده...
3- ..ريحانه و مونا يه عمه دارند كه كمی مشكل ذهنی داره...يه زن آروم، خوش قلب و پاك...ريحانه عاشقشه، اون هم عاشق ريحانه است...رابطه عاطفی بين اونها خيلی عميقه...خيلی دوستش دارم، بعضی وقتها وقتی اون و ريحانه رو میبينم كه محكم همديگه رو بغل كردهاند نمیتونم جلوی گريهام رو بگيرم، هميشه دعاش میكنم...
درباره ريحانه خيلی چيزها ميخوام بگم، ولی فقط دو تا مونده...خب كدومشو انتخاب كنم؟
4- ريحانه از دندونهای سيمی و موهای طلايی دوستش، پيانو زدن، شلوار جين، دروازهبانی(!)، اسب سواری، نمايش بازی كردن، كلكسيون درست كردن، بدمينتون و داشتن يه برادر بزرگتر خيلی خوشش مياد.
۴.۵- من دوست داشتم اسم دختر اولمون ریحانه و اسم دختر دوممون هانیه باشه. علیرضا دوست داشت اسم دختر اولمون رعنا و اسم دختر دوممون مونا باشه. این شد که دختر اولمون شد ریحانه و دختر دوممون شد مونا...
5- ريحانه اگه بفهمه منو ميكشه...ريحانه روز تولد 6 سالگیاش اعتراف كرد كه دو روز قبلش يه پسر 9 ساله بوسش كرده...! ميدونيد چه جوری تعريف میكرد؟ "خيلی باحال بود مامان. اون سه سال از من بزرگتره. اسمش محسنه. اولين بار بود كه يه پسره رو بوس كردم. خيلی كيف داد!"
...ديگه چی بگم!...
مامان سپهر، مامان رز، مامان مهسا، مامان آرمان و مامان تینا و سینا (و شايد هم مامان ايليا)، دعوت من رو پذيرا باشيد!
كاش نوشی هم بود و دعوتش میكرديم...